اختلالات روانی در افراد این روزها بسیار شایع شده است. در جامعه امروزی کمتر کسی پیدا می شود که اختلال روانی نداشته باشد. یکی از مشکلاتی که در رابطه زناشویی وجود دارد اختلال شخصیتی است که باعث دشواری ارتباط برقرار کردن بین یک دیگر می شود.
در زیر به ۱۶ نشانهای اشاره میکنیم که نشان میدهد ممکن است طرفتان اختلالات روانی داشته باشد!
روابط مسموم زندگی را مختل میکند و میتواند برای شما آزار و درد به همراه داشته باشد. مطمئناً برای بیشتر ما پیش آمده که درگیر چنین روابطی شویم و متعجب بمانیم که آیا طرفمان اختلال روانی دارد یا نه. آیا رفتارهای خشونتآمیز و خطرناک او میتواند یک دلیل عصبی و روانی داشته باشد؟ برای بعضی از آنها پاسخ، مثبت است.
افرادیکه اختلالات شخصیتی دارند برای ارتباط برقرار کردن با دیگران مشکل دارند و همین باعث پر دردسر شدن روابط آنها میشود. گروهی از این افراد حتی بخاطر این وضعیت خود موجب آسیب زدن به طرف خود در رابطه میشوند. پارتنرهای افرادی که دچار اختلال روانی، اختلال شخصیت خودشیفتگی، اختلال شخصیت مرزی و اختلال شخصیت ضداجتماعی هستند معمولاً دچار زخمهای احساسی و فیزیکی میشوند.
برای خیلی از ما فهمیدن اینکه طرفمان از نظر روانی سالم است یا الگوهای رفتاری او نشانگر یک مشکل شخصیتی است، کار سختی است. در زیر به چند مورد از علامتهای هشداری اشاره میکنیم که میتواند نشان دهد طرف شما دچار این اختلالات روانی است.
«من از تو برترم»
افرادیکه دچار اختلالات روانی هستند معمولاً به طرفشان القا میکنند که از آنها برتر و بالاتر هستند و طرفشان برای آنها کافی نیست. (مثلاً، به آنها میگویند: «تو احمقی»، «تو خیلی احساسی هستی»، «چاقی»، «پارانوئیدی» «دیوونهای»). در چنین روابطی طرف مقابل آنها معمولاً احساس حقارت، بی ارزش بودن و کم بودن میکند.
«تو خستهام میکنی. ازت متنفرم. عاشقتم. نه ازت متنفرم.»
بعد از گذشتن دوره کوتاه هیجان اولیه، آنها رغبت، هیجان و احترام خود را نسبت به طرف مقابل از دست داده و رفتاری آزاردهنده پیدا میکنند. خیلی از آنها مدام رابطه را قطع کرده و دوباره شروع میکنند. بیاحترامیها خیلی زود جای خود را به سوءاستفاده و آزار میدهد و طرفشان به یک قربانی در رابطه تبدیل میشود. خیلی از پارتنرهای آنها با افسردگی، اضطراب شدید، اعتیاد به موادمخدر یا الکل و بیماریهای روانی مختلف باقی میمانند. خیلیها هم حتی دست به خودکشی میزنند.
«من مسئول اتفاقهای بدی که میافتد یا کارهای بدی که کردهام نیستم. این یک قانون است.»
انداختن تقصیرها به گردن دیگران در این افراد کاملاً عادی است. وقتی نمیتوانند با دروغ و فریب روی یک خطا و مشکل سرپوش بگذارند، آن را بعنوان یک اشتباه، جوک، سوءتفاهم یا حساسیت زیاد طرفمقابل قلمداد میکنند تا از خود رفعتکلیف کنند.
آمادهسازی
پارتنرهای جدید را معمولاً با درخواست دادن پیدا نمیکنند، آنها را برای رابطه با خود آماده میکنند. تفاوت این دو در این است که مورد اول به دنبال یک رابطه واقعی است ولی رابطه دوم میخواهد یک بازی یا فریب را آغاز کند. مهربانیها، توجهها، ول خرجی ها، وقت گذراندنها، مسافرتها و هدایا همه با هدف و منظور است. آنها توقع دارند که بعد از گذشتن این هیجان اولیه، طرفشان صدبرابر برایشان جبران کند.
در گذشته روابط عاشقانه متعددی داشته است
ازآنجایی که خیلی زود حوصلهشان سر میرود و قادر نیستند بعد از فروکش کردن هیجان اولیهشان نسبت به یک نفر، پیوندشان را همچنان با او حفظ کنند، مدام به دنبال روابط عشقی جدید هستند. وقتی میخواهند فرد جدید را برای رابطه با خود آماده کنند، از پارتنرهای قبلی خود بعنوان دوستانی خوب یا «فردی دیوانه» یاد میکنند!
به شدت نسبت به خودش حساس است | به شدت نسبت به دیگران حساسیت ندارد («من مهمم، تو هیچ اهمیتی نداری. و چون تو هیچ اهمیتی نداری، حتی فکرش را هم نکن که بخواهی در مورد من نظر بدهی»)
بااینکه معمولاً بسیار قوی، خودشیفته و بیعاطفه به نظر میرسند، ولی سایرین گاهی شدیداً شگفتزده میشوند که وقتی از این افراد انتقاد میشود یا به چالش کشیده میشوند تا چه اندازه حساس میشوند. این حساسیت از احساس ناامنی آنها سرچشمه نمیگیرد و آنها هیچ علاقهای به خوشنود کردن دیگران ندارند. دلیل این رفتار آنها، اعتقادشان به برتر بودن خودشان است. آنها تحمل ناتوانی و ضعف خود را ندارند و وقتی کسی درمورد نقاط ضعفشان با آنها حرف میزند از کوره در میروند.
افراد دچار اختلالات روانی معمولاً به طرفشان القا میکنند که از آنها برتر و بالاتر هستند
«من برنده هستم! همیشه.»
برای افرادیکه اختلالات روانی دارند همیشه باید یک برنده و بازنده وجود داشته باشد. برنده بودن برای آنها خیلی مهم است. آنها به ندرت میپذیرند که در سطحی پایینتر از سایرین قرار گیرند. این مسئله به خصوص در مورد روابط که نیاز به همکاری دو طرف و گاهی تسلیم شدن هست، مشکلساز میشود.
ممکن است احساس کنید که دارید عقلتان را از دست میدهید. تواناییتان برای فکر کردن و اعتمادبهنفستان روز به روز ضعیفتر میشود.
برای آنهایی که مدتی طولانی است در چنین روابطی هستند، مطمئناً مشکل در فکر کردن و تمرکز دیگر عادی شده است. حافظه، تمرکز، توجه، انگیزه و قدرت سازماندهی فرد در چنین روابطی کمکم ضعیف میشود. احساس خواهید کرد که کاراییتان در زندگی به شدت پایین آمده و همیشه احساس اضطراب خواهید داشت.
قدرت، کنترل و سلطه
آنها از تحقیر کردن، خوار و خفیف کردن، حکمرانی کردن، تخریب کردن و کوچک شمردن دیگران لذت میبرند. ولی هیچوقت تحمل چنین رفتارهایی را در مقابل خودشان ندارند خیلی سریع موجب واکنش خشونتآمیز در آنها خواهد شد.
دروغها، رازها و فریب
فریب و نیرنگ برای این افراد رفتاری عادی است. آنها بیاندازه دروغ میگویند و خیلی وقتها پنهانکاری میکنند. این دروغها میتواند کوچک یا خیلی خیلی بزرگ باشند. (مثلاً بچههای پنهانیشان، ازدواجهایشان، هویت دروغین و …)
اخلاقیات سوالبرانگیز
همیشه یک روند مداوم و دیرینه از عصیانها و خطاهای اخلاقی وجود دارد. نمونههای آن عبارتند از: خیانت، دروغ، رعایت نکردن کپیرایت، دزدی، خشونت یا مجازات کسی که بر سر راه اهدافش قرار میگیرد.
احساسات سطحی و کمعمق
روابط سطحی آنها به هیچ عنوان در حدی نیست که روزی به روابط عمیقتر تبدیل شود. بعنوان مثال آنها حتی با یک غریبه که به آنها احساس قدرت میدهد یا میتواند منبع حسادت برای طرفشان باشد، بسیار بهتر از همسرشان رفتار میکنند.
«ولی قربانی اینجا منم!»
این روش رفتاری معمولاً در مواجه با افراد دلسوز در آنها ظاهر میشود. وقتی ما نسبت به کسی محبت داریم، خشونتهای آنها را میپذیریم. افرادیکه ظرفیت دلسوزی را دارند راحتتر مورد آزار این افراد قرار میگیرند. در مواجهه با چنین افراد دلسوزی، فردی که اختلال شخصیتی دارد خیلی راحت میتواند اشتباهات و گناهانش را کمرنگ کند.
مثلث
پارتنر جدید خود را حتی با پارتنرهای قبلی او هم در رقابت میبیند.
حتی در آداب معاشرت اولیه درمورد مهربانی کردن، اعتماد کردن و احترام گذاشتن هم نیاز به یادگیری دارد.
میبینید که حتی درمورد مهارتهای اجتماعی و معاشرتی اولیه هم مثل مهربانی، عدالت و نحوه رفتار کردن هم باید به او توضیح بدهید. مداوماً جملاتی مثل «با من اینطور حرف نزن.»، «خواهش میکنم دیگر دروغ نگو!»، «چرا باید اینقدر با خشونت با من رفتار کنی؟» به او میگویید. اگر فردی دچار اختلال روانی نباشد، نیازی نخواهد بود که این نوع آموزشها را برای یک فرد بالای ۷ سال داشته باشید.
هر چقدر هم که تلاش کنی، نمیتوانی کاری را درست انجام دهی.
بخاطر حساسیتهایتان، درک نکردنتان، فضولیهایتان یا بیارزشیتان بعنوان یک پارتنر متهم میشوید (مثلاً لباست افتضاحه، خانه تمیز نیست، دیگر اصلاً ظاهر خوبی نداری! چرا اینقدر حساسی، رفتارت خیلی آزاردهندهاست) هر درخواستی که از او دارید بعنوان تلاش برای کنترل او قلمداد خواهد شد. بعنوان مثال، نگرانیهای عادی شما و حال و احوال کردن از او و اوضاع زندگیش که بین زوجها کاملاً عادی است (که البته همراه با احترام و عشق است) از طرف کسی که دچار اختلالات روانی است تحمل نمیشود.